مرحوم حاجآقا مصطفی در درس آقا سید محمد داماد حاضر میشد و آن جا اشکال میکرد و جزو مستشکلین درس ایشان بود. ایشان به درس امام هم میآمد ولی اشکال نمیکرد و ساکت مینشست. یکی از روزها بعضی طلاب که حالا شاید برخی زنده و برخی نباشند به شوخی به حاجآقا مصطفی گفتند: شما در درس آسید محمد داماد اشکال میکنی اما در درس پدرت ساکت مینشینی و هیچ نمیگویی؛ نکند از پدرت میترسی؟! ایشان لبخندی زد و گفت: نه من نمیترسم، بلکه ادب میکنم و اشکال نمیکنم اما طلاب باز به شوخی ادامه دادند که تو میترسی و اگر اینطور نیست پس شرط ببندیم. یادم هست که همان روز حاجآقا مصطفی با اینکه در صفوف آخر نشسته بود. یک مرتبه طرح مسأله کردند که بار اول امام اعتنایی نکرد حالا نمیدانم نشنیدند یا خود را به نشنیدن زدند. بار دوم باز هم امام اعتنایی نکرد و حاجآقا مصطفی برای
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 45 بار سوم با حدت بیشتری اشکال کرد. من به چهره امام نگاه میکردم ایشان از صدا متوجه حاجآقا مصطفی شد، تبسمی کرد و بعد جواب آقا مصطفی را داد. البته امام هم با یک شدت و حدتی پاسخ گفت و به این ترتیب بود که آقا جزو مستشکلین درس امام شد و طرح مسأله میکرد.
کتابامام به روایت دانشورانصفحه 46